به امتحانش می ارزه..!!

پدر وارد اتاق دخترش شد و نامه اى رو روى تختخواب دید.
نامه رو با دستانى لرزان خواند.
متن نامه این بود:
با پشیمانى و تأسف شدید باید بهت بگویم که من با پسرى که دوستش دارم فرار کردم
با اون عشق حقیقى را پیدا کردم و او را خیلى دوست دارم حتى با وجود اینکه در بینى و گوشهایش

حلقه میگذارد و انواع و اقسام خالکوبى روى بدنش دارد بابا فقط این نیست...
من حامله هستم!!
و او به من میگوید که در زندگى خوشبخت خواهیم شد.او تصمیم گرفت که در جنگل باهم زندگى

کنیم و بچه هاى زیادى به دنیا بیاوریم و این یکى از آرزوهاى من است او به من گفت که تریاک ضررى

برایمان ندارد و اون رو به خاطر دوستاش که برایمان کوکایین میارند در مزرعه میکاریم
بابا خاطر جمع باش که ما داریم دعا میکنیم که دانشمندان دوایى براى ایدز پیدا کنند چرا که مرد

زندگیم واقعا استحقاقش رو داره
بابا نگران نباش من 15 سال سن دارم و میدونم که چطور از خودم مراقبت کنم روزى میرسد

که بیام و سر بهت بزنم که با نوه هات آشنا بشى
دخترت

پاورقى:
بابا باهات شوخى کردم.من خونه همسایه هستم فقط میخواستم بهت نشون بدم که همیشه

در زندگى چیزهایى هست که بدتر از: " کارنامه " باشند...اون روى میز است...!!!


 



[ جمعه 17 مرداد 1393برچسب:, ] [ 10:18 ] [ الهام ] [ ]